جدول جو
جدول جو

معنی سین سرا - جستجوی لغت در جدول جو

سین سرا
از توابع دهستان لفور سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سیه سار
تصویر سیه سار
سیاه سر، آنکه یا آنچه سرش سیاه باشد، کنایه از زن بیچاره و بینوا، کنایه از قلمی که سرش را در مرکب زده باشند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سخن آرا
تصویر سخن آرا
کسی که خوب چیز بنویسد، آنکه خوب سخن بگوید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سخن سرد
تصویر سخن سرد
کنایه از سخن بی مزه و ناگوار و ناخوش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سپنج سرا
تصویر سپنج سرا
سرای سپنج، سرای سپنجی، کنایه از دنیا
فرهنگ فارسی عمید
(یَهْ سَرْوْ)
نوعی از سرو و آنرا سرو سیاه گویند. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(نَ تَ / تِ)
سرایندۀ سخن. سخنگو. ناطق. سخنور:
ماهی به رو ولیکن ماه سخن نیوشی
سروی به قد ولیکن سرو سخن سرایی.
فرخی.
بر اولیایی و ایام آفرین گویند
سخن سرایان از وقت صبح تا گه شام.
سوزنی.
بسی نماند که بی روح در زمین ختن
سخن سرای شود چون درخت در وقواق.
خاقانی.
این مرد را طوطیی بود سخن سرای و حاذق. (سندبادنامه ص 86) ، نغمه سرا. آوازه خوان:
هزاردستان بر گل سخن سرای چو سعدی
دعای صاحب عادل علاء دولت و دین را.
سعدی.
خوش چمنی است عارضت خاصه که در بهار حسن
حافظ خوش کلام شد مرغ سخن سرای تو.
حافظ.
، داستان گو. قصه پرداز:
فرزانه سخن سرای بغداد
از سر سخن چنین خبر داد.
نظامی.
انگشت کش سخن سرایان
این قصه چنین برد بپایان.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(صَ سَ)
دهی جزء دهستان حومه بخش رودسر شهرستان لاهیجان 5هزارگزی باختر رودسر، کنار راه فرعی رودسر به املش جلگه، معتدل، مرطوب مالاریائی. سکنه 432 تن. آب از نهر پل رود. محصول برنج، چای، کنف، ابریشم، صیفی. شغل اهالی زراعت. مازندران محله در آمار جزء این ده منظور شده است یک ماشین برنج کوبی دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(سِ پَ سَ)
کنایه از دنیا است:
هرکه آید در این سپنج سرا
بایدش باز رفتن از سر پای.
نظامی.
رجوع به سپنج شود
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ سَ)
دهی است جزء دهستان اجارودبخش گرمی شهرستان اردبیل. دارای 220 تن سکنه. آب آن از چشمه. محصول آنجا غلات و حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(یَهْ سَ)
دهی است از دهستان علمدار گرگر بخش جلفا شهرستان مرند. دارای 1452 تن سکنه. آب آن از چشمه و قنات. محصول آنجا غلات، حبوبات و پنبه. شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(نِ)
سخن آرای. شاعر. گوینده. و برمنشی و خطیب نیز اطلاق کنند. (آنندراج) :
بمدح مجلس میمون تو مزین باد
جریدۀ سخن آرای پیر سوزنگر.
سوزنی.
بصدر خود سخن آرای را مقدم دار
شنو ز لفظ حکیمان تحیت و تسلیم.
سوزنی.
مر سخن آرای را به ز ثنای تو نیست
آنچه درآید بگوش وآنچه برآید ز کام.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
(سَ)
این جهانی. دنیوی. مقابل آن سری:
هر ذلیلی که حق عزیز کند
آن عزیزیش این سری منگر.
خاقانی.
، تباه و ضایع نمودن کرم چیزی را. (آنندراج). بید زدن و بید خوردن و ضایع شدن از بیدخوردگی. (اشتینگاس) (ناظم الاطباء) ، برانگیختن. (از آنندراج) ، پریشان نمودن. (از آنندراج) ، بخشم درآوردن، آزردن، زخم کردن و مجروح نمودن، شکافته شدن. (ناظم الاطباء) (اشتینگاس)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ سَ)
دهی است جزء دهستان پلرود بخش رودسر شهرستان لاهیجان در هشت هزارگزی جنوب خاوری رودسر، سر راه شوسۀ رودسر به شهسوار. جلگه و معتدل ومرطوب است. 268 تن سکنۀ گیلکی فارسی زبان دارد. آب آن از پلرود و محصول آن برنج است. به این آبادی حسنک سرا نیز میگویند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(سَ سَ)
دهی جزء دهستان مهرانرود بخش بستان آباد شهرستان تبریز. دارای 154 تن سکنه و آب آن از رودخانه اوجان چای است. محصول آن غلات، یونجه، سیب زمینی، سردرختی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(رُ سَ)
دهی از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان رشت. سکنۀآن 123 تن است. آب آن از خمام رود. محصول عمده آنجابرنج و صیفی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(گَ زَ)
دهی است از دهات نور. (ترجمه سفرنامه مازندران و استرآباد رابینو ص 149)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
نام نوعی از انگور باشد. (فرهنگ جهانگیری). نوعی از انگور باشد و در خراسان بسیار است. (برهان) (از آنندراج) ، سرای میانی
لغت نامه دهخدا
(سَ)
دهی است از دهستان خرم آباد شهرستان شهسوار، واقع در 11هزارگزی جنوب شهسوار با 70 تن سکنه. آب آن از رود و چشمه و نهر و راه آن ماشین رو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(کُ هََ / هَُ سَ)
کنایه از دنیا. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
تصویری از آن سرا
تصویر آن سرا
آخرت، آن دنیا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیه سار
تصویر سیه سار
ماهیی از نوع بال که دارای سری سیاه و پیه بسیار است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از این سری
تصویر این سری
این جهانی دنیوی مقابل آن سری، ظاهری عرضی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از میان سرا
تصویر میان سرا
حیاط
فرهنگ واژه فارسی سره
سخن پرور، سخن طراز، سخن پرداز، سخن ساز، سخن آرا، سخن گستر، شاعر، نویسنده، ناطق، سخندان
فرهنگ واژه مترادف متضاد
ادیب، بلیغ، سخن پرداز، سخن سرا، سخن فهم، سخنور، فصیح
فرهنگ واژه مترادف متضاد
از توابع خرم آباد تنکابن
فرهنگ گویش مازندرانی
قله ای به ارتفاع ۲۸۲۰ متر در کوهستان غرب چالوس
فرهنگ گویش مازندرانی
اسم قدیمبالا جاده در جنوب شرقی کردکوی به معنی خانه ای در
فرهنگ گویش مازندرانی
مرتعی است در اطراف تنکابن
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع جنت رودبار تنکابن
فرهنگ گویش مازندرانی
مرتعی جنگلی در حومه ی نوشهر
فرهنگ گویش مازندرانی
با سینه خزیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
گوشت سینه ی پرنده ی اهلی، روی سینه
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع خرم آباد تنکابن
فرهنگ گویش مازندرانی